صفحه اصلی
یکی از مهم‌ترین مشکلات ما این است که تعامل پژوهشکده‌ها و دانشگاه‌های ما با نهادهای پژوهشی در دنیا بسیار ضعیف است.
  • 29266 بازدید

 

دکتر حسین واله در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:

یکی از مهم‌ترین مشکلات ما این است که تعامل پژوهشکده‌ها و دانشگاه‌های ما با نهادهای پژوهشی در دنیا بسیار ضعیف است.

 

 

 

دکتر حسین واله، دانشیار گروه فلسفه دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی است. این استاد برجسته دارای سوابق متعددی مانند روزنامه‌نگاری و فعالیت به‌عنوان دیپلمات است؛ مقالات و کتبی نیز به قلم ایشان موجود است که از آن میان می‌توان به کتاب «متافیزیک و فلسفة زبان» اشاره کرد. ذیلاً گفت‌وگوی روابط عمومی با ایشان را مطالعه می‌کنید.

 

 

  • به‌عنوان مدخل ورود به بحث، از تجربیات خود در دو سال اخیر در مورد وضعیت آموزش مجازی بفرمایید. چه مزایا و معایبی برای این شرایط وجود داشت؟ نکته دیگر این که آیا اصولاً تدریس مباحث علوم انسانی به‌طریق مجازی ممکن است؟

بسم الله الرحمن الرحیم. آموزش مجازی نیز مانند کرونا یک وضعیت تحمیلی بود که هم محدودیت‌هایی تحمیل کرد و هم نقاط قوتی داشت. به‌طور کلی و نه فقط در حوزه علوم انسانی، برای آموزش از راه دور مشکلاتی متصور است. به‌عنوان نمونه، تعامل استاد و دانشجو که در کلاس بسیار گسترده است، در آموزش مجازی کاهش پیدا می‌کند. این اتفاق سبب می‌شود که کلاس ملالت‌بار شود. فعالیت دانشجو در دوره آموزشی نیز کاهش می‌یابد. در کلاس حضوری، دانشجوها همدیگر را می‌بینند و هر کس به حوزه‌ای تعلق خاطر دارد و وقتی فرصتی پدید آید، وارد بحث می‌شود. این باعث می‌شود که خلاقیت دانشجو رشد یابد. این وضعیت در آموزش مجازی به‌سختی حاصل می‌شود و به همین دلیل این جنبه از آموزش نیز از دست می‌رود. مشکل دیگری که در ایران شدید تر است، مربوط به مسائل فنی و ارتباطی است. قطع اینترنت، مشکلات سیستمهای الکترونیکی، اختلال در ارتباط دانشجویان و مواردی از این دست، به این حوزه مربوط‌ هستند. برای من شخصاً پیش آمده که بعد از دو یا سه دقیقه متوجه شده‌ام که اصلاً ارتباط من قطع بوده و صدا و تصویرم به دانشجو نرسیده است. این قطع ارتباط کلاس را از حالت طبیعی خارج می‌کند و آمادگی دانشجو را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.  فضای کلاس را باید طوری شکل داد که دانشجو و دانش‌آموز در محیط احساس آرامش کند و دچار اضطراب نشود تا بتواند با تمرکز فکر کند و درس را متوجه شود. این قطع ارتباط‌ که متأسفانه زیاد هم هست، این آسیب را به همراه دارد. البته به‌قول معروف «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو»! محاسنی نیز برای این آموزش متصور است. نخست این که محدودیت زمانی و مکانی از میان می‌رود. همین الان من می‌توانم کلاسی با سی نفر از همه جای ایران تشکیل دهم.  لازم نیست همه در مکان معینی جمع شوند. در زمان نیز صرفه‌جویی می‌شود. در حالت معمول دانشجو برای رفت‌وآمد به دانشگاه زمان زیادی صرف می‌کند. این هنر متخصصان حوزه الکترونیک است که اشکالات را رفع کنند تا وضعیت بهبود پیدا کند.

 

  • پیش از این که وارد مباحث پژوهشی شویم، نگاهی به کارنامه شما نشان می‌دهد که تجربیات دیپلماتیک نیز داشته‌اید. کمی در مورد آن دوره و آموزه‌هایی که از آن بازه دارید سخن بگویید. وضعیت امروز ایران را از این منظر چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من بخشی از عمرم را صرف فعالیت‌هایی کرده‌ام که به سیاست و دیپلماسی مربوط است. این کارها حدود هشت سال طول کشید. بدین سبب، ممکن است نگاه‌هایی داشته باشم که دیگران ندارند. بر اساس تجربه شخصی خودم می‌توانم بگویم در هر کشوری، از جمله ایران، اقتدار دیپلماتیک تابعی از اقتدار ملت است. یک دولت-ملت، به‌میزانی که نیرومند باشد، اقتدار دیپلماتیک خواهد داشت. اقتدار ملی نیز ارکان متعددی دارد. یک کشور قوی است، اگر فرهنگ نیرومندی داشته باشد، اقتصاد توانایی داشته باشد، حضور و تأثیر قابل ملاحظه در سطح جهان داشته باشد، توانایی نظامی کافی داشته باشد و از همه مهم‌تر، از انسجام ملی مستحکم برخوردار باشد. اگر کشوری دارای این توانایی‌ها باشد، دیپلماسی بسیار نیرومندی نیز خواهد داشت. اگر بخواهیم ارزیابی کنیم و ببینیم در کشور ما از این منظر چه نقاطی باید ترمیم شود، به نظر من دو نکته بسیار حایز اهمیت است. مورد نخست در حوزه افکار عمومی جهانی است. در قرن اخیر افکار عمومی جهانی به عنوان یک عنصر قدرت بسیار مهم ظهور کرده است. پیش‌تر این فاکتور مشاهده نمی‌شد.  دلیل بروز آن انقلاب ارتباطات است. والتر تریس استیس، فیلسوف دانش‌آموخته آکسفورد و مؤلف آثار مهمی چون «عرفان و فلسفه» که تصادفاً فردی سیاسی هم هست، آخرین حاکم انگلیسی در کشور سریلانکا بود. یک کتاب خاطرات دارد که در آن قصه‌ای به‌مناسبت شکست اعراب در جنگ با اسرائیل می گوید. به گمانم جنگ رمضان. آن‌جا می‌گوید شکست اعراب در جنگ با اسرائیل امروز و در خاورمیانه رقم نخورد بلکه سال‌ها قبل در خیابان‌های نیویورک و لندن رقم خورد. یعنی افکار عمومی جهانی را از دست دادند و این ضعف سال‌ها بعد گریبان آن‌ها را گرفت. من تنها کسی نیستم که ادعا  می‌کنم  افکار عمومی واقعاً مهم است. حتی اگر بگوییم بر توانایی‌ نظامی می‌چربد، پر بیراه نگفته‌ایم. حتی بسیاری معتقداند آمریکا از ویتنام در خیابان‌های آمریکا شکست خورد، نه در خاک ویتنام. از این نظر، معتقدم یکی از ضعف‌های بزرگ ما این است که نتوانسته‌ایم در افکار عمومی جهانی حاضر شویم. آن‌جا مخالفان موفق‌تر ظاهر شده‌اند. این آسیب پیامدهایی دیگر نیز ایجاد می‌کند. خلاء دیگر در افکار عمومی داخلی است. به نظر من یکی از نقاط مهم آسیب‌پذیری جمهوری اسلامی که باید برای رفع آن اقدام کرد، ضعف افکار عمومی داخلی است. بایداکثریت قاطع جامعه ایران آگاه و توجیه باشند و برای آن‌ها روش شود که فلان راهبرد و اقدام برای کمک به جامعه و دفاع از کشور است. در این صورت، مردم حاضر اند هزینه بدهند و فداکاری کنند. اما اگر این توجیه و تنویر افکار عمومی وجود نداشته باشد، خطرات عمده‌ای پدید می‌آید. اگر حکومت موفق نشود با جامعه پیوند خود را به‌حدی مستحکم کند که افکار عمومی دقیق روشن و توجیه شود، این خطر پیش خواهد آمد که دیگران از جمله دشمنان ایران، فرصت پیدا کنند و با استفاده از ابزارهای ارتباطی جدید، میان حکومت و مردم حایل شوند. دونالد ترامپ خیلی رسمی و بی‌تعارف این تلاش را کرد.البته موفق نشد، اما خطرات و چالش های جانبی آن را ایجاد کرد. اگر این دو کاستی جبران شود، توانایی‌های بسیار استثنایی فرهنگی ایران بروز می‌کند. توجه کنید که وقتی از ایران سخن می‌گوییم، منظور فقط ایران جغرافیایی نیست، بلکه ایران فرهنگی مورد نظر است که بسیار وسیع است. ایران فرهنگی قدرتی ملی برای ما تولید می‌کند. از این امکانات می‌توان به بهترین وجه بهره برد.

 

  • پای صحبت بسیاری اساتید که می‌نشینیم، وضعیت آموزش عالی را مطلوب ارزیابی نمی‌کنند. به نظر شما وضعیت نظام آموزش عالی ما در حوزه علوم انسانی به‌طور عام و فلسفه به‌طور خاص چگونه است؟ چه انتقادات و راه حل‌هایی برای این وضعیت دارید؟

پرسش سختی است. من تنها می‌توانم تجربه شخصی خودم را بگویم. اجازه بدهید یک تقسیم بکنیم. وقتی از علوم انسانی صحبت می‌کنیم، گاه منظورمان آن چیزی است که به دوران مدرن تعلق دارد و گاه منظورمان پیش از آن است. علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی، در ایران همواره از قدیم‌الایام وجود داشته است، حتی پیش از دوران مدرن. ایران یکی از مراکز بسیار مهم هر دو حوزه بوده است. در ادبیات، فلسفه، منطق، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مواردی از این دست و نیز طب و نجوم و فیزیک و اپتیک و امثال ذلک، ایران از دیرباز مرکز تولید اندیشه بوده است. از قرن هجدهم به این سو، رخ‌دادهایی در ایران سبب شده که ایران جغرافیایی و ایران فرهنگی در فرایند توسعه علمی دچار تأخر بشوند. تحولاتی که در اروپا و آمریکا در اثر انقلاب علمی پدید آمد، با تأخیر زمانی به ایران رسیده است. هم در علوم پایه و طبیعی و هم در علوم انسانی این وضعیت به همین صورت است. لذا باید در حوزۀ علوم انسانی، این دو را از هم جدا کرد. وقتی می‌خواهیم مشکلات علوم انسانی را در ایران بررسی کنیم، باید ببینیم وضعیت علوم انسانی مدرن مد نظر است یا پیشامدرن. در حوزه علوم انسانی مدرن معتقدم مشکل بزرگی که ما داریم این است که پیکره اصلی علوم انسانی ما وارداتی است. این ویژگی هم بد نیست و هم بد است؛ بد نیست به این دلیل که دانش را باید از هر جایی جست. دانش وطن ندارد. بخش مهمی از این معارف مدرن ابتدا در اروپا جوانه زده و بعد به ایران وارد شده است، در حوالی مشروطه. در بخش علوم طبیعی و پایه عقب ماندگی ما در عقب‌مانده بودن ما در تکنولوژی تبلور یافته است. آنجا خودش را خوب بروز می دهد. مثلا ما خودرو را وارد کردیم، موتور برق را وارد کردیم و دیگر ابزار های محصول تکنولوژی مدرن را . اما به‌دلیل همان تأخر تاریخی که عرض کردم، از تکنولوژی روز جهان جا مانده‌ایم. این مشکل البته طبیعی است. چرخ را نمی‌توان هزار بار اختراع کرد! فرمول ریاضی که یک بار فیثاغورث کشف کرد، قرار نیست دوباره کشف شود! در حوزۀ علوم انسانی هم همین طور است . ما وارد کننده بوده ایم. جامعه شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی و اندیشه سیاسی، اقتصاد و ... را از خارج آورده ایم. اما چرا معتقدم این یک مشکل است؟ به این علت که بخشی از دیسیپلین‌های حوزه علوم انسانی، تا حد زیادی بافت‌متن‌مند یا زمینه‌مند هستند. به‌عنوان مثال، در جامعه‌شناسی تئوری‌های کلی وجود دارد، اما میان تئوری‌های کلی جامعه‌شناسی و فیزیک تفاوت عمده وجود دارد. تئوری‌های کلی فیزیک مربوط به طبیعت بی‌جان است که اراده ندارد، اما در جامعه‌شناسی، ما رفتار جمعی انسان مختار را توصیف بلکه تبیین می کنیم. این عامل اختیار تفاوت ایجاد می‌کند. انسان‌ها اختیار خود را در شرایط مختلف به انحای مختلف اعمال می‌کنند. مطالعات میدانی و تجربی در این حوزه، در محیط‌های مختلف و در ارتباط به موضوعات متفاوت، انجام می‌شود. اما تئوری های کلی که اینجا ساخته می شود قابل تعمیم به همه جوامع انسانی نیست. لذا، تعمیم‌پذیری فیزیک در جامعه‌شناسی امکان نخواهد داشت. مشکل را این‌ طور هم می توان شرح داد: وقتی می‌خواهیم فیزیک و شیمی وارد کنیم، لزومی ندارد که این اطلاعات را بومی‌سازی کنیم، چرا که آن‌ها با موضوعات طبیعی کار دارند و پیش‌بینی رفتار موجود طبیعی را در نظر دارند. این در حالی است که در جامعه‌شناسی می‌خواهید رفتار موجود مختار را پیش‌بینی کنید. این‌جا باید یک گام اضافه بردارید که در طبیعیات لازم نیست و آن گام اضافه بومی کردن است. در حد شناخت دست‌آوردها و بصیرت‌هایی که بشر تاکنون در قالب علم جدید کسب کرده، علوم انسانی ما خوب است و کافی و حتی در بخش‌هایی بسیار قدرت‌مند. اما اگر این علوم انسانی بخواهد سکو بشود تا کسی روی آن بایستد برای فردای جامعه ایران و انسان ایرانی طرح و برنامه و ایده بدهد، آنگاه باید یک گام را به این علوم انسانی اضافه کند: مطالعۀ رفتار انسان در این قلمرو جغرافیایی مشخص را انجام دهد و دستاورد آنرا اضافه کند. اول باید رفتار انسان را در ایران مطالعه، تحلیل و توصیف کرد آنگاه برای آن تئوری ساخت آنگاه دست به پیش‌بینی زد. به نظر من یکی از مشکلات در حوزه علوم انسانی این است که تئوری‌های مدون را خوب بلدیم، اما نمی‌توانیم در اجرا از آنها استفاده کنیم. چون این حلقه واسط مفقود است. فقدان تئوری های بومی روزآمد در قلمرو علوم انسانی یک مشکل بزرگ ما ست. مشکل دیگر این است که در محور پژوهش‌ در علوم انسانی ضعف داریم. این مشکل در علوم پایه کم‌تر دیده می‌شود. شاید محققان ما به‌قدر کافی جرأت نمی‌کنند، چون ریسک بالایی احساس می‌کنند. این مسأله آسیب‌زا است، چرا که سبب می‌شود نظریاتی در حوزۀ علوم انسانی ایران صادر کنیم که به‌قدر کافی بر آگاهی‌های تجربی تکیه ندارند. با این وضع، تصمیمات غلط می‌گیریم، سرمایه کشور را صرف پروژه‌هایی می‌کنیم و نهایتاً هیچ  بهره‌ای نمی‌بریم. البته این اشتباهات را در حوزه تکنولوژی نیز داشته‌ایم، لکن در حوزه تکنولوژی جنبه بومی‌سازی اهمیت چندانی ندارد، بلکه دقت حایز اهمیت است. مطالعات فنی در مورد جامدات به‌حدی گسترده است که اگر آن‌ها را بیاموزید، نیازی نیست آن‌ها را مورد بازاندیشی قرار دهید، بلکه کافی است در هنگام اجرایی‌سازی سهل‌انگاری نکنید. اما در علوم انسانی این‌گونه نیست، بلکه علاوه بر دقت، مطالعات میدانی بومی‌شده نیز لازم است. ما در این پژوهش‌ها بسیار ضعف داریم. مشکل دیگر این است که تعامل پژوهشکده‌ها و دانشگاه‌های ما با اقران خود در دنیا بسیار ضعیف است. این خوب نیست. به‌عنوان مثال، در همین دانشکده ادبیات و علوم انسانی ما، غیر از رشته‌های زبان خارجی که مجبوراند با مراکز علمی دول مادر خود در تماس باشند، در دیگر حوزه‌ها، ارتباط ما با جهان بسیار محدود است. البته به‌صورت فردی ممکن است این ارتباط‌ها شکل بگیرد، اما به‌نحو مؤسساتی این وضعیت مشاهده نمی‌شود. گروه فلسفه یا دانشکده الهیات ما با دانشگاه نوتردام که از اهمّ مراکز آموزش فلسفه دین در دنیا است و بزرگ‌ترین فلاسفه دین در آن مشغول به فعالیت‌اند چه میزان ارتباط دارد؟!  این ارتباط ضعیف، اجازه نمی دهد پژوهش عمق یابد. حتی سبب می‌شود چندباره‌کاری کنیم. این‌ها از ضعف‌هایی است که ما در حوزه علوم انسانی و بویژه فلسفه داریم. البته تمام این موارد مربوط به علوم انسانی مدرن است. اگر به علوم انسانی سنتی برگردیم، نمی‌توان این گونه داوری کرد.

 

  • سؤال دیگر در مورد کتاب «دین و حکمرانی: چالش‌ها و تأمل‌ها» است که اخیراً با سرویراستاری شما منتشر شده است. به نظر شما نسبت بایسته میان این دو امر چیست؟ گفت‌وگوهای زیادی در دهه‌های اخیر به‌مناسبت نوع حکومت در باب نسبت این دو بیان شده است. نظر و نقد شما در این باب چیست؟ توجه به چه نکاتی را برای فهم هر چه بهتر این نسبت شایسته می‌دانید؟

آن کتاب یک فسلفه وجودی دارد. و آن این است که امروز در ایران ما یک نیاز حادّ خاصی داریم که باید مرتفع شود. این کتاب کوششی است برای رفع این نیاز حادّ. برای توضیح آن نیاز یک مقدمه ای لازم است. انتقادی عموما مطرح می‌شود و به نظر من تا حدی هم موجه است،که انقلاب اسلامی با نهج‌البلاغه شروع شد، اما آن نظام سیاسی که از دل انقلاب برآمد، دیگر با نهج البلاغه کاری ندارد بلکه قرار است با رساله عملیه اداره شود. این که نمی‌شود! مردم آرمان‌هایی داشتند که آن‌ها را در حکومت امام علی (ع) می‌دیدند. رژیم جدید که مستقر شد حالا می‌خواهد رفتارهای خود را بر اساس توضیح‌المسائل تنظیم کند. توضیح‌المسائل پاسخ‌گوی این نیازها نیست. این نقد وجود دارد و تا حدی نیز موجه است. چرا تا اندازه‌ای موجه است؟ به این دلیل که حتی اگر رساله عملیه روزآمدسازی فقهی باشد که فقیهی امروزی بر سیاق فقه سنتی پرداخته و قرار است نماینده شریعت باشد، باز هم یک مشکل اساسی دارد: رساله عملیه یا فقه شیعی یا دستگاه‌های فقهی که در تشیع طراحی شده‌اند، اساسا فاقد دیدگاه، نظریه، تئوری و هنجار راجع به عرصه حکومت ‌اند. می‌توان گفت فقه امامیه در باب چگونگی حکم‌رانی سخن نگفته است. لذا وقتی به فقه مراجعه کنید، می بینید که در حوزه‌هایی بسیار فربه است. مسائل و شقوق و فروض در حوزه‌هایی بسیار گسترده است. اما وقتی وارد حوزه حقوق مردم و حقوق حکومت می‌شوید، متوجه می‌شوید که تقریباً هیچ سخنی وجود ندارد. البته این طبیعی است، چرا که شیعه در طول تاریخ، یک اقلیت در امت اسلامی بوده و حکومت همیشه در دست اکثریت بوده است. این اقلیت دست‌کم در 90% دوران اسلام حکومت نداشته است. شیعه در هیچ جا یک ساخت حکومتی پایدار نداشته است. از این رو، فقیه احساس نیاز نمی‌کرده که در باب چگونگی حکمرانی و جنگ و صلح و حقوق متقابل حاکم و محکوم و شهروندی و ... مطالعه و تحقیق کند. پیش از آن که دعوای شیعه و سنی پدید آید، در دوران خود پیغمبر حکومتی بوده که اداره می‌شده است.  مدتی خلقا آمده‌اند، سپس امام علی (ع) به حکومت رسیده‌اند، چند صباحی حکومت به دست امام حسن (ع) رسیده و پس از آن، به نظر شیعه، تمام حکومت‌ها غاصب بوده‌اند. به‌دلیل عدم وجود حکومت شیعه، صحبت در باب احکام حکومت عبث تلقی می‌شده. درست مثل امروز که کم‌تر فقیهی سراغ این می‌رود که در مورد بنده و برده و کنیز سخن بگوید، چون موضوع آن منتفی شده است. پیش‌تر، موضوع منتفی نبوده، لذا لازم بوده که احکام اسیر و برده و کنیز و اولاد آنها و...  تعیین شود. اما امروزه، حتی همان احکام قدیمی هم تدریس نمی‌شود، چون مبتلا به نیست. در طول هزار و اندی سال، شیعه با حکمرانی هم مواجه نبوده و به همین دلیل فقیه شیعه در این زمینه  نظریه‌پردازی نکرده است. در کلام شیعه نیز نظریۀ سیاسی ارائه نشده است. مختصر نظریه‌پردازی در برخی مکاتب اهل سنت دیده می‌شود. از قرن 19 به این سو، تک‌ستاره‌هایی در عالم شیعه دیده می‌شوند که نظریات سیاسی ارائه می کنند. تا به انقلاب اسلامی می‌رسیم. انقلاب اسلامی یک ساختار سیاسی را متلاشی می‌کند و یک رژیم نو جایگزین می‌کند که قرار است بر اساس دین حکمرانی کند. وقتی از دین سخن می‌گویید، بخشی همین هنجارها است که باید در جامعه اجرایی شود. این هنجارها قرار است از کجا گرفته شود؟ تازه پس از انقلاب اسلامی بود که آقایان به این فکر افتادند که چه کار کنیم. حالا می‌توانید مسائل مرتبط با اداره حکومت را در بحث های فقهی حوزه‌های علمیه ببینید.  این توضیح را دادم که بگویم در تشیع فقهی داریم که رفتار مکلف را تعیین می‌کند و هر انسان شیعه دین‌دار باید از آن فقه تبعیت کند. اما در این فقه، هیچ صحبتی از کیفیت حکمرانی به میان نیامده است، چون اصلاً حکومتی وجود نداشته. شیعه اقلیتی بوده است در زیر سایه حکومت اکثریت و از زمان غیبت کبری رأی غالب فقهای شیعه این بوده که تصدی حکومت برای ما جایز نیست تا امام زمان ظهور کند. بنابراین نیازی به فتوای فقها در باب مسائل سیاسی حس نمی‌شده است. ما یک فقه فردی داشته‌ایم که در رساله عملیه متبلور است و تکلیف اشخاص را معین می‌کند. لذا پس از انقلاب نقد می‌شود که شما با نهج‌البلاغه مردم را به خیابان آوردید و حالا می‌خواهید با رساله عملیه مملکت را اداره کنید. اما این رسالۀ عملیه از این کار عاجز است. شما برای اداره کردن حکومت با موضوعاتی مواجه می‌شوید که اصلاً در این رساله ها نیست. حق اعتراض، حق انتقاد، حق آزادی مدنی و امثال ذلک آیا باید تأمین شود؟ با چه شروطی؟ ِا اصلا معترض و مخالف و غیر مسلمان و یا غیر شیعه هیچ حقی ندارند؟ با چه شرایطی حق دارند؟ این ها بحث های فقهی است و سؤال هایی که باید پاسخ داده شود. کدام فقیه به این مسائل پاسخ داده است؟ قبلا هیچ کس. چرا؟ چون سخن گفتن فقها از این امور در گذشته، مانند این بوده که ما امروزه بخواهیم در باب نماز خواندن در کره مریخ حکم بدهیم! اصلاً این مسأله مبتلا به نیست. هر وقت روی مریخ پا گذاشتیم و یک مسلمان خواست نماز بخواند، در باب قبله و وضوی او سخن خواهیم گفت! فعلا هیچ بحث فقهی درباره آن نمی‌کنیم. در گذشته موضوع حکومت نیز به همین نحو بوده است. فسلفه وجودی کتابی که فرمودید این بوده که مجموعه نویسندگان معتقد بودند که فعلا خواه ناخواه، حکومتی تشکیل شده است. از این حکومت انتظارهایی می رود. بخشی از مردم که واقعاً به این حکومت علاقه دارند، از آن انتظاراتی دارند. کسانی که حکومت را نمی‌خواهند هم به هر حال انتظاراتی دارند. این مربوط به داخل کشور است. در خارج از کشور نیز ملت هایی با ایران مناسباتی دارند. اکنون سؤال این است که اگر شما می‌خواهید بر اساس فقه شیعی سنتی در حوزه حکمرانی تعیین تکلیف کنید و ادعا کنید «این گونه حکمرانی، حکومت دینی است»، چه باید بکنید. در این مجموعه مقالات هر یک از نویسندگان ایده‌ای در باب بخشی از حکمرانی مطرح کرده است. هر کدام از این مقالات بازنگری شده است. افراد زیادی در باب این مقالات بحث کرده‌اند، اصلاحاتی صورت گرفته و نهایتاً به این شکل منتشر شده است. پس فسلفه وجودی این کتاب پاسخ دادن به این پرسش است: چگونه باید با این انتقاد مواجه شد؟ باید حکومت را رها کرد؟ باید گفت حکمرانی اصلاً به اسلام مربوط نیست؟ نویسندگان کتاب معتقدند این پاسخ‌ها درست نیست. پاسخ نخست درست نیست چون هیچ حکومتی نباید رها شود تا هر گونه می‌خواهد تصمیم بگیرد. ضوابط اخلاقی و هنجاری خاصی وجود دارد که پایه و ساختار حکومت روی آن سوار است. پاسخ دوم هم درست نیست، چون مؤمنان معتقداند دین آن‌ها پاسخ هر سؤالی را در قلمرو هنجارهای حیات داده است. به‌خصوص شیعیان معتقداند در تشیع تمام سؤالات مبتلا به پاسخ داده شده است. پس باید پاسخ مسائل روز حکومت را داد. وظیفه مردم چیست؟ حق آن‌ها چیست؟ وظیفه حکومت چیست؟ این پاسخ‌ها از نظر دین و مذهب رسمی باید پاسخ داده شود. این کتاب می‌خواهد بگوید در همین فقه سنتی بنیان‌هایی وجود دارد که بر پایه آن‌ها می‌توان یک نظام هنجاری برای حکمرانی ارئه داد و ادعا کرد دینی است. این نظام می‌تواند معیارهای جهان مدرن را نیز پوشش دهد و با عقلانیت مدرن نیز ناسازگار نیست.

 

  • در مورد نظریات مقابل که مطرح می‌شود نیز توضیحات لازم را بفرمایید.

در فلسفه سیاسی امروز، نظریات هنجاری مختلفی راجع به حکمرانی وجود دارد، از قبیل فاشیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و دموکراسی. هر کدام از این مکتب ها شعب مختلفی دارد. این مکاتب تقریباً همگی متولد مغرب زمین‌اند، حتی اگر برخی در مشرق‌زمین به تحقق رسیدند، مانند مارکسیسم. البته بسیاری از این‌ها ریشه‌هایی قدیمی در یونان دارند، مانند کمونیسم و لیبرالیسم. اندیشه سیاسی مدرن به‌نحوی احیای همان دعواهایی است که در فلسفه سیاسی یونان بوده است. اگر بخواهیم یک تقسیم‌بندی کلی و با مسامحه بکنیم، باید بگوییم دو رقیب بزرگ وجود دارند: یک مکتب طرفدار دموکراسی و یک مکتب طرفدار اقتدارگرایی. این دو رقیب هم‌اند. مارکسیسم و فاشیسم و امثالهم ذیل نظریات اقتدارگرا قرار می‌گیرند و دموکراسی‌های لیبرال و مذهبی در دسته مقابل جا می گیرند. البته این تقسیم‌بندی خیلی با مسامحه است.  در باب نسبت میان دین و حکمرانی که سؤال بسیار مهمی است، این کتاب پیشنهادی برای حکم‌رانی بر پایه دین ارائه می‌کند که به نگاه دموکراتیک بسیار نزدیک است و از نگاه اقتدارگرایانه بسیار فاصله دارد. اجمالاً، یک نظریه نسبتاً پرطرفدار در میان مسلمانان از قدیم‌الایام این بوده که حکومت یکی از بخش‌های ضروری و اجتناب‌ناپذیر حیات اجتماعی انسان است.  انسان مدنی بالطبع است. تقریباً همه این نظر را دارند که دین در این زمینه نیز باید سخن بگوید. اقلیتی در میان مسلمانان معتقداند دین در مورد حکومت هیچ حرفی ندارد و لازم نیست که داشته باشد. این دو دیدگاه رقیب‌اند. دیدگاه اخیر را به‌اشتباه سکولاریسم نام می‌گذارند، حال آن که سکولاریسم یک ترم خاص و بامعنا است که در یک برهه تاریخی ظهور کرده است. وقتی از سکولاریته حرف می‌زنیم، یک هاله معنایی دارد و نمی‌توانیم آن ترم و اصطلاح را جدا کنیم و به امر دیگری بچسبانیم و هر معنایی که دلمان خواست به آن بدهیم. اما به هر تقدیر این دیدگاه وجود دارد و برخی از شیعیان و اهل تسنن معتقداند دین در حوزه حکومت هیچ حرفی نداشته و ندارد. اکثریت غیر از این معتقداند و من نیز از همین اکثریت‌ام. من معتقدم همان گونه که در دین برای امور عادی حیان انسان هنجارسازی شده است، برای حکومت نیز شده است. دلیل عدم وجود این احکام در فقه، همان عدم وجود ساختار حکومتی است که عرض کردم. نظریه سیاسی در حوزه دین بسیار نحیف بوده است، اما این نه به این معنا است که لازم نیست دین در مورد حکومت سخن بگوید و نه به این معنا است که دین در مورد حکومت صحبت نکرده است. پس اگر بخواهم پاسخ خودم را بدهم، می‌گویم دین به معنای اراده الهی (نه به معنای آرای موجود)، حتماً راجع به حکمرانی هم دیدگاهی دارد و از منابع دینی می‌توان نظریه ای در خصوص حکمرانی استخراج کرد که با عقلانیت مدرن نیز سازگار باشد. این کتاب نیز گامی برای همین پاسخ‌گویی است.

 

  • به‌عنوان سخن آخر اگر مطلبی را لازم به ذکر می‌دانید بفرمایید.

باید از لطف شما و زحمتی که متقبل شدید و وقتی که صرف کردید تشکر کنم. و نیز از ابتکار روابط عمومی که امیدوارم ادامه و گسترش یابد. حرف خاصی برای پایان ندارم. در واقع، عادت دارم اگر از من سؤالی بپرسند، تا جایی که بلدم پاسخ بدهم، اما اگر سؤال نکنند، معمولاً انگیزه‌ای برای حرف زدن ندارم. شاید چون هر چه کم‌تر بگوییم، کم‌تر اشتباه می‌کنیم.

مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی

 

 

 

افزودن نظرات